نتایج جستجو برای عبارت :

خواستن

خواستن توانستن است؟
امروز قریب به یک ساعت و پانزده دقیقه گفتم از آنکه " بله!!! خواستن (تا شما خواستن را چه معنی کنید) اگر واقعی نه، بلکه حقیقی باشد، توانستن محض است!
تا به حال در زندگی اینقدر استدلال برای موضوعی که شاید خود عامل به آن نیستم نیاورده بودم،حس غریبی بود، واقعا غریب بود، غریب تر از نگاه و حرف های آکنده از تنفر دیگران...
ولی واقعا، خواستن توانستن است؟اصلا من تا به حال هر چه خواسته ام توانسته ام؟ خواستنم موجب توانستنم شده یا...؟
اما برا
به نظرتون چرا یک دانشجوی لیسانسه یا طلبه بعد از سیوطی و مغنی نمی تونه با یک توریست عرب مکالمه کنه و یک آدرس ساده رو بهش بگه؟⬅️یه کانال زدیم که این مشکل رو حل کنیم. تازه «کارتون صلاح الدین» رو بهمراه پیاده سازی لغات مشکلش شروع کردیماینجا گرامر نداریم ولی قراره با کارتون و متون درسی مکالمه عربی رو یادبگیریمقبل از سفر به دبی، امارات، عراق، عربستان، لبنان و 19 کشور عربی دیگر حتما درس های خودآموز ما را بخوانیداصلا چرا مسافرت؟ کللللی میشه با عرب
چیزی که بر من روشن است این است که تو مرا نمی‌خواهی. به همین صراحت. خواستن به شیوه‌ی خود، سراسر خود خواهی است که حوصله‌ی مرا سر می‌برد. خواستن اگر به طریقه‌ی خون و استخوان نباشد، اگر به شکستن استخوان و مباح کردن خون نباشد، تنها ملال انگیز است. خواستن تو، که البته چندی ست بر اثر رنجت به نخواستن بدل شده، که از سر فرصت و فراغت و اماها و اگرها ست چنگی به دل من نمی‌زند. 
من ایستادم که بار دیگر تو را بخواهم. صریح و برهنه مقابل تو ایستادم و چشمانم را
بدترین حس دنیا چیست؟ شاید بگویید تنهایی...  دلتنگی...
  و... اما بدترین حس دنیا "دل زدگی" ست.
دل زدگی، بعد از یک خواستن عمیق می آید. کاری را، چیزی را، کسی را با تمام وجود خواستن.دل زدگی یعنی کاری...  چیزی...  کسی که مدت ها حس خوب برایت داشت دیگر در ذهن و قلبت جایی نداشته باشد.
دل زدگی یعنی احساس خستگی شدید آدمی که دل زده می شود وسط یک جنگ است... یک جنگ نا برابر....یک طرف تمام خاطرات روزهای خواستن جلوی چشمش هست... 
طرف دیگر حقیقتی که زورش بیشتر از تمام خا
دارم بلند بلند غُر می زنم و هی به خدا گلایه می کنم...
-می گوید: چک دو امضا دیده ای؟
من: نه
-حتما شنیده ای؟
آره
-مدل این چک ها اینجوریه که تا امضای دو نفری که صاحب امضا هستند نباشه، نقد نمی شه. حتی اگه معتبرترین آدم های شهر یا دنیا بیان به جای امضا کننده دوم امضا کنند، باز هم فایده نداره؛ چون بانک فقط صاحب امضا رو قبول داره.
اتفاقات زندگی هم مثل چک دو امضاست. یه امضا خواستن آدماست و امضای دوم خواستن خداست...
-یاد بگیر تا خدا نخواد هیچ چیز امکان نداره حت
خواستن از تو نوشتن تا نشود گم آن‌چه باید بودن؛ خواستن از تو نوشتن تا از عشق و از مهر و از خلوص نوشتن. خواستن از تو، که چشمه‌ای پاکی و می‌شویی و می‌روبی و آلام التیام بخشی و روح را، جان. خواستن از جانِ تو که جان و نفس و امید بخشیدن.
خواستن از جرعه‌ای آب حیات که زنده کند مرده را و جوان کند پیر را و سرپا سازد زِپافتاده را. خواستن و خواستن‌های بی‌شماره از چشمه‌ی جاودانگی مهر که عشق بخشیدن و عشق ریختن و در آن ماء رخصت غسل دادن تا گناه شسته شود و قد
میگن خواستن توانستن است!
ولی وقتی هی میخوای و نمیشه، یعنی درست نخواستی! ولی وقتی مسیرِ خواستن رو عوض میکنی و تمام مسیرهای ممکن رو امتحان میکنی و بازم نمیشه! اینجا دقیقا یعنی چی؟ اینجا ایراد از کجاست؟! دیگه باید چطوری بخوام چقدر تغییر کنم؟ بابا! من دیگه اون منِ سابق نبستم! خویشتنِ خویشم تغییر کرده!!!
پنج شیش سالم که بود یه ماهی کوچولوی نقره ای داشتیم که خیلی شیطون بلا بود. یه بار که خواستن آکواریومش رو تمیز کنن ماهی رو انداختن توی یه تُنگ کوچیک. روی لبه ی سکوی گلخونه تنگ رو گذاشتن و کنارش آکواریومش رو شستن. منم همونجا پایین سکو ایستاده بودم و نگاه میکردم. وقتی آکواریوم خوب شسته شد و از آب تمیز پر شد خواستن ماهی رو بندازن داخلش ولی با تنگ خالی مواجه شدیم. من که در لحظه اول از غیب شدن ماهی به شدت ترسیدم ولی بعدش جیغ بلند کشیدن و بالا پایین پرید
عده ای از نوشته های ظاهری برخی از ادیان اینگونه می رساند که برای رسیدن به سعادت باید نفس خویش را در راه خدا زنده کرد و در دینی دیگر می گویند برای زنده کردن ابتدا باید کُشت تمام خواستن ها را و همه ی خواستن هایت را باید با خواسته های خدا هم مسیر کنید... 
آنچه که به واقع اتفاق می افتد این است که اکثریت از آیین قربانی و سایر آیین ها ظاهری بیشتر درک نکرده اند برای همین تغییر صورتی مشخص در شیوه ی اجرای آیین ها توسط این گونه اشخاص اتفاق می افتد و در طول
تو آشپزخونه ایستاده بودم که بابا از بیرون اومد و بعد از گذاشتن خریدها تو آشپزخونه، چیزی از توجیبش درآورد و دستش رو مشت کرد به سمت من.
دستم رو جلو بردم و چند ثانیه بعد یه چیز سنگین تو دستم بود. یه سنگ سفید خیلی صاف. سنگ عجیبی بود. به نظر مصنوعی میومد. سطح سفید و صافش انگار که یه روکش سرامیکی بود.
یاد یکی از کتاب‌های بچگیم افتادم. خانه‌ی شکلاتی. سنگ دقیقا شکل تصورم از سنگ‌هایی بود که هنسل جمع کرده بود و بار اولی که با خواهرش تو جنگل رها شدن، به کمک
نمایشگاه برام یکی از لذت بخش‌ترینهای زندگیم بود تا جایی که می‌تونم براش زار زار گریه کنم.
دلم تنگ شده برای دوستام، برای بچه‌ها، برای کتابها، تبلیغ کردن، حرف زدن، حتی آدرس دقیق دادن
سال دیگه اگه ازم خواستن بازم میرم؟
قطعا
بنظر من آدم ها تو یه وقتایی از زندگیشون به یه نقطه های عجیبی میرسن!
اون نقطه عجیبس که انگار تمام اراده ای که تو خودشون سراغ دارن میاد رو و بوووم میتونن!
هر چی بیشتر جلو میرم و بیشتر میفهمم میبینم انگار همه چیز انرژیه!و این انرژی خواستن و تونستن چیز عجیبیه!
میدونی تو اوج سیاهی تو اوج نا امیدی یهو تموم اراده ات جمع میشه و تو کارایی رو میبینی میتونی بکنی که شاید روز قبلش کلی تلاش کرده بودی و نشده بود!
فکر میکنم بیشتر از اینکه همه چیز خواستن باشه ان
وقتی هدفی را در ذهن داشته باشیم و به معنای واقعی در سودای آن به سر ببریم ، شرایط اطراف نیز بر وفق مراد ما می شود.
مثلا وقتی که من در سودای بدست آوردن هدف الف باشم ، برای مثال حتی سرچ های اینترنتی ام هم در آن راستا خواهد بود و چه بسی که زود تر به آن برسم.
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
مطمئنم خواندن این مطالب براتون خیلی مفید خواهد بود. مفید و کاربردی !
شاید خواستن و دوست داشتن ای که الان در ذهن من است با آنچه در ذهن شماست بسیار متفاوت باشد.
امشب به این نتیجه رسیدم که خواستن هر چیزی راه متفاوتی داره و همیشه از یک راه نباید وارد شد
مثلا
ادامه مطلب
من یک بودم که قرار بود تنها کارم این باشد که شاد و خرم داخل گلدان سفالی گوشه اتاق باشم ...
تا اینکه خواستن یک رشد صعودی داشته باشم بذری از وجودت در خاک من ریختن ...
سرانجام جایم از گلدان روی میز رسید به سطل زباله زیر میز =)
#crystal_mim
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
دوست وایتم از کارش اخراج شد.
نمیدونم به خاطر دائم الوید کشیدن و دائم السیگار بودنش بود،
یا که فقط عذر خیلیا رو خواستن.
اخراج شدن در کانادا از رگ گردن به شما نزدیکتر است. یهویی هم اخراج میکنن. فقط باارزش ترین کارمنداشون رو نگه میدارن. مهمم نیست که شما چند سال اونجا کار کردین.
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم ، بگذار بگویند غیر منطقی هستیم یا ضد اجتماعی ، اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمی‌زند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی‌ها ، که با این توضیح خواستن‌ها و تلاش‌های بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته‌اند
#اریک_فروم
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم ، بگذار بگویند غیر منطقی هستیم یا ضد اجتماعی ، اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمی‌زند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی‌ها ، که با این توضیح خواستن‌ها و تلاش‌های بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته‌اند
#اریک_فروم
بدترین حس دنیا چیست؟ شاید بگویید تنهایی...  دلتنگی...
  و... اما بدترین حس دنیا "دل زدگی" ست.
دل زدگی، بعد از یک خواستن عمیق می آید. کاری را، چیزی را، کسی را با تمام وجود خواستن.دل زدگی یعنی کاری...  چیزی...  کسی که مدت ها حس خوب برایت داشت دیگر در ذهن و قلبت جایی نداشته باشد.
دل زدگی یعنی احساس خستگی شدید آدمی که دل زده می شود وسط یک جنگ است... یک جنگ نا برابر....یک طرف تمام خاطرات روزهای خواستن جلوی چشمش هست... 
طرف دیگر حقیقتی که زورش بیشتر از تمام خا
هرسال چنین شبی با کلی ذوق و امید و آرزو کارای مراسم رو میکردیم و کلی شاد بودیم و خوش میگذشت....
تهشم یه ارتباط عمیق قلبی و چشمای نم گرفته...
همینجوری دعا کردن و حاجت خواستن
از خاص ترین روز های سال برام چنین روزی بود!
شاید مهم ترین شب سال
ولی امشب به لطف کرونا بعد از اینهمه سال نشد جشنی باشه:(
زندگی رو یکنواخت کرده انگار
به نام خدایی که اثر پای مورچه را بر سنگ سیاه می بیند.. 
 
آغاز می کنیم برای استمرار داشتن...
برای رهایی از کسالت ها و تنبلی ها... 
برای رویش... 
برای دیدن اعجاز ها...
برای در صف بودن و پشت سر امام ایستادن...
برای یاری خواستن و ثابت قدم ماندن به مدد خودشان
 
                                                                        میلاد امام حسن علیه السلام
به نام خدایی که ااثر گای مورچه را بر سنگ سیاه می بیند.. 
 
آغاز می کنیم برای استمرار داشتن...
برای رهایی از کسالت ها و تنبلی ها... 
برای رویش... 
برای دیدن اعجاز ها...
برای در صف بودن و پشت سر امام ایستادن...
برای یاری خواستن و ثابت قدم ماندن به مدد خودشان
 
                                                                        میلاد امام حسن علیه السلام
اما هنوزم ارزوهامو پیدا نکردم
چیزی که از شدت خواستن، مانع خواب راحتم بشه و صبح به شوق اون از خواب بیدار بشم
رسیدن به چیزی یا کسی یا انجام دادن کاری
یا رفتن به جایی
جایی؟
چرا هست...
کاری ؟ اره هست... فعلا هست...
 
ببخشید الکی غر زدم
غرامو پس میگیرم
آخرین بار کِی اول شدی؟ 
من آخرین بار سوم دبیرستان که رشته ی ریاضی بودم اول شدم نه فقط توی رشته ی خودم تو مدرسه بلکه شاگرد اول کل مدرسه شدم. 
آره یادمه اون حتی آخرین باری بود که خواستن توانستن هست رو به خودم ثابت کردم.
تو اوج از بهترین روزای زندگیم خداحافظی کردم و بعدش دیگه زندگی نکردم.
تمام دلخوشی هایی که میشه از زندگی داشت و قدرشون رو باید دونست...  اول داشتنشون.. اگر نداریشون پس باید بخوای که داشته باشی.      من میخوام دلخوشی های خودمو داشته باشم حتی اگر در راه خواستن آسیبی بهم وارد بشه..  
نظر شما چیه؟   آیا براتون دوست داشتنی هاتون اونقدر ارزش داره که در راه رسیدن بهشون آسیبی متحمل بشید؟ 
دیروز خیلی بی حوصله بودم طبق معمول و باز به بچه فکر می کردم.
اخرش به این نتیجه رسیدم که بچه می خوام.
امروز ولی کاملا برعکس، گفتم نه نمی خوام.
حالا نیس فعلا خیلی به خواستن نخواستن من مربوطه
هاهاها
چه جکی شدم من
آخه خدایی هر ننه قمری دور من بوده حاملس ینی همین کمه که یه مجردی هم بیاد بهم بگه منم حاملم ینی یه جوریه تمام جهان حاملن فقط من نیستم. واقعا
یکی از موضوعاتی که باعث عصبانیت من می‌شود، غیر مستقیم بیان کردن حرف هاست. مثلا اگر شما چای می‌خواهید و من مسئول چای هستم، به‌جای بیان درخواست بگویید : من خیلی چای دوست دارم. و منتظر باشید من از این جمله موضوع چای خواستن را برداشت کنم. چند دقیقه پیش اتفاق مشابهی برایم افتاد و در حال تلاش برای آرام شدن هستم. هرچند این صحبت ها را بعدا با شخص مورد نظر در میان می‌گزارم.
به نام خالق بی‌همتا
سلام آقا
امسال و امشب اولین شبی بود که داغ نطلبیده شدم به طور خاصی وجودم
رو سوزوند و از ته دل خواستن یک لحظه بودن و دیدن حرمتون آرزوی تموم
وجودم شد.
دلم لرزید، لرزشی بی‌تکرار  که هر ثانیه‌اش فرق می‌کنه با ثانیه قبل از اون.
اصلاً مگه می‌شه آرزوی بودن تو سرزمین عشق تکراری بشه.
واگویه‌ها، خاطرات، زائران پیاده‌تون، تصاویر حرم و ...غم دلم رو به امید گرفتن 
برات سال آینده می‌شوره. دست گدایی‌ام به آسمون بلنده و وجودم یک‌
من فکر میکنم رابطه درست برپایه خواسته هرکس برای دیگری، نه برای خودش، و نخواستن ها برای خودش، نه دیگری، شکل میگیره. نخواستن ها رو آزاد میکنم چون قوی هستن اما خواستن های از پیش تعیین شده رو باید کنار گذاشت. چون هرچقدر هم قوی راحت کنار گذاشته میشن یا تغییر میکنن یا شکل های جدیدی ازشون به وجود میاد. خواستن باید در روند ارتباط ایجاد بشه نه از پیش. اگر در ارتباط اتفاقی افتاد میتونه رابطه ای شکل بگیره که باز حتی خود رابطه، لازم نیست در چارچوب خواسته
پرسیدم چندسال گذشته؟ و به ساعت مچی م نگاه کردم. هرچی افتاد جلو پات ازش خواسته نساز. بذار احساساتت رو بیدار کنه. ولی درگیر نشو اونقد که نتونی فکر کنی. احساس های مربوط به خواستن رو دور بریز یعنی. بعد با باقی مونده هاش فکر کن. از فکر هات احساسات جدید تولید بشه. خلاصه که عزیزم، سعی کن یکم استعداد داشته باشی.
طرف میگه: حسابش از دستم در رفته که گفته بودم میخوام و میشه..    ولی  یکی دو نفر که به تو بگن حالا این نه یکی دیگه..  یا این نه!    کوتاه میایو میگی باشه این نه!؟
 منی که 1000 بار میگم و هستم.   چی بگم خانومم؟     1000 بار خواستن من کمتر مهمه..  به ازای  هر بار گفتن "نمیشه"ی بقیه،  من 100 بار بگم میشه و میخوام.. 
"یعنی اگه من  جای تو بودم نمیتونستم بگم نه!"  
حد اقلش میگفتم نمیتونم بگم نه
آه از این درد، آه از این صبر، نیچه بود می‌گفت هرآنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌کند؟ پس چرا من هربار ضعیف‌تر می‌شوم؟ هربار بیشتر از قبل سست و بی‌جان می‌شوم، هربار زودتر می‌بازم.
زندگی... این چه دردیست بودن که گریزی از آن نیست؟
درد بودن، درد تنهایی، درد کامل نبودن هیچ چیز، درد... درد.... درد.... زندگی همین درد است و بس. کاش رها شدنی بود...
نخواستن بزرگترین رها شدن است... بی‌نیازی... و نیاز خودش باگ وجودی ماست. 
خسته‌ام از نیاز، خواستن، نقصان. 
تو اگر باش
من تا الان مستی را تجربه نکرده ام اما قبلا گفته ام که خستگی با روان آدم چه میکند، اینطور نیست؟
حالا حس میکنم مستی از سرم پریده و به این فکر میکنم حرفی که زده ام را چطور جمع و جور کنم و البته که به هیچ جوابی نمیرسم
گاهی به داشتن قدرت اختیار شک میکنم 
فکرمیکنم این هم بازی کائنات یا خداوند یا هرکس و چیز دیگری است_من هیچوقت درمورد این چیزها مطمئن نبوده ام_ که میخواهد تو دست و پایت را بزنی و اسمش را بگذاری تلاش و بعد تمام هرچیزی را که داشته ای از تو بگ
اگر شما یک انسان عادی باشید در شرایطی که کمی به نسبت معمول سخت‌تر شده، یکی از راه‌ها این است که پناه ببرید به انسان دیگری برای حرف زدن و کمک خواستن. اما اگر کمک خواستن را بلد نباشید، اگر از گفتن رنج‌ها، گرفتاری‌ها و حتی بیماری‌هایتان هراس داشته باشید، اگر آن جنسی از درک و همدلی که آرامتان می‌کند را نه از خانواده دریافت کرده باشید، نه مشاور، نه پزشک، نه دوست و نه هیچ بنی‌بشر دیگری، دیگر نمی‌توانید به دنبال راه‌حل بگردید.
شما از بیماری رن
دلنوشته های بهنام زرگر رامهرمزی:
گاهی سزای خواستن،داشتن،وگاهی سزای داشتن،شکستن،وگاهی سزای شکستن،فقط یک دل بی گناه است. آری دلم، که دلم برایت میسوزدچراکه تو هم به ناچارازسرتنهایی بایددرخرافات عشق بسوزی وبسازی./۱۱۹
Behnamzargar
اگر تغییر نکنیم ، حذف می شویم . برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی ، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی مان به وجود آوریم .
کلیدهای این تغییر عبارتند از :
کلید اول: خواستنکلید دوم: خالی کردن ذهن از تعصب هاکلید سوم: باور مثبت نسبت به خودکلید چهارم: عمل کردن
به یاد داشته باشیم که عظمت زندگی تنها به دانستن نیست بلکه تلفیقی از علم و عمل است.
به نام خدا
تو کل دوران تحصیلم همش بهم میگفت نمیذارم بری سر کار نمیذارم بری
فارع التحصیل که شدم دوسال نذاشت برم
چند ماهه خودش هنش تکرار میکنه بیا برو بیا برو بیا برو
ولی یه شرط هایی مینویسم امضا کن بعد
من رو برای یک کار خوب که میدونه چقدر علاقه دارم خواستن 
دوست ندارم شرط هاش رو قبول کنم
دیگه تحمل اینهمه زور از جانب اون برام سخته
البته همه شرط هاش رو قبول کردم به جز یکی
و نمیزاره برم
نمیزاره
چطور من با این مرد زندگی کنم؟؟؟؟
چرا انقد بده؟؟
امام صادق ع میفرمود حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت ورفتن حیا گردد و نومیدی از انچه دست مردمست  موجب عزت مومن اسک در دینش و طمع. فقریست حاضر و اماده  5 احمد بن محمد بن ابی نصر گوبیدبامام رضا عرضکردم قربانت گردم  برایم باسماعیل ابن داود کاتب توصیه یی بنویس شاید از او بهره یی ببرم فرمود مرا دریغاید مانند تویی چنین چیزی طلب کند تو بر مال تکیه کن هرچه خواهیز من بگیر
باز هم جهانم تنگ شده، دلم یکی رو می‌خواد و عاشقی و اینها و چی تو این جهان کافیه و چی می‌تونه مرهم باشه؟ 
چرا ول نمی‌کنی این میل به خواستن و عاشقی رو 
خب تو این ملال فقط خواب دواست که متاسفانه قهوه خوردم و خوابم نمیاد.
چرا واقعا دارم ادامه میدم؟ هنوز نفهمیدم چرا واقعا تموم نمی‌کنم.
ملال نیست این، این خود واقعیت زندگیه... یک مزخرف بزرگ و بی‌پایان...
میل به دانستن ؟ نمی دونم شاید این بهونه‌ایا بدای ادامه ...
هر چیز که در جستن آنم، آنم
بله درست می‌گوید، من خودِ دردم، خود خواستن و نرسیدن، خودِ بیهودگی، دوستی امروز می‌گفت تمایل به پرفکت بودن باگ خلقته، راست می‌گفت چرا تا به حال توجه نکرده بودم که هرچه می‌کشم از این میل به پرفکت بودن است؟ چرا تا به حال هیچ قدمی برای تعادل در خودم بر نداشتم؟ چرا باید همه‌ی زندگی برای این باگ خلقت که کمال‌طلبی‌ست در رنج باشم؟ بس نیست ۳۵ سال که لااقل ۳۰ سالش را در این وضع گذراندم؟
بس است
گاهی اوقات هست که تو خیلی شدید روی یک موقعیت و یک امکان در خلوت خودت و دوستان پافشاری میکنی که داشته باشیش ولی امکان دسترسی به اون برات فراهم نیست و همیشه حسرتش رو میخوری. بعدِ یه مدت یهو توی جایی که اصلا انتظارش رو نداشتی اون موقعیت برات مهیا میشه ولی تو دل و جرات بدست آوردنش رو نداری و به راحتی از دستش میدی و به کلی از خیر اون موقعیت میگذری!
زندگی پره از این داستان های تضاد خواستن و رها کردن :)
میگن که شاید همه دانشگاه‌ها رو تا بعد عید تعطیل کنن و به جاش یک ماه بیشتر بریم از اون ور این یعنی من امسال روز تولدم نه تنها پیش مادرم نخواهم بود که دو تا امتحان تخصصی دارم الهی به حق پنج تن اگه چنین شد کل چین با خاک یکسان شه که گند زد به همه برنامه‌ها و اعصاب من! امضا یک پیرزن نق نقو
یکی از اساتید ازم یک کاری خواستن بعد گفتن به علت صرف وقت ازشون هزینه بگیرم یک درصد فکر کنید روم بشه چنین کنم!
همیشه خوشبخت‌ترین آدم‌ها در چشمم آن‌هایی بودند که تنهایی‌های طولانی را تاب می‌آورند، باکیفیت، بی این‌که دم از بی‌کسی و فقر لحظه‌هایشان از آدمی‌زاده‌ی دیگری بزنند؛ شاکی نیستند. با هزاری عالم و آدم در چالش و مواجهه و مراجعه، دست‌و‌پنجه‌ نرم نمی‌کنند و خیال باطل توطئه و خودشان‌ْمحوری این عالم نمی‌پزند. همیشه خوشبخت‌ترین آدم‌ها در چشمم آن‌هایی هستند که واقعن می‌دانند با لحظه‌لحظه‌های تنهایی‌ها چه کنند، با خودشان چه کنند، با ا
دیشب خوابشو دیدم.
با اینکه پیش خودم قدغن کرده بودم باهاش حرف نزنم و پیام و لایکی درکار نباشه ولی تو خواب اینکارو کردم.
عجیب تر اینکه جوابمو داد...مث همون وقتی که از سر کار برگشت و جوابمو به سبک طنزش نوشت.
شیرین مث همون وقتی که با مادرش اومدن و توی اتاق اول از همه درباره اینستاگرامش حرف زدیم...
مثل وقتی که نگام میکرد و شده بودم مخاطبش و اون دو ساعت، متفاوت ترین تجربه ی پارسالم بود
انگار خواب دیشب ادامه ی همین واقعیت بود. اینبار بیشتر...
وقتی جوابم
این پست را صرفا این جا می نویسم چون به دلایلی اینجا خیلی راحت تر هستم.
من تاکنون از واژه "خواستن" دو معنی فهمیدم که اولی به معنی درخواست خدمت و یا کالایی از شخص یا جریانی یا .... است و دومی به معنای تصمیم به انجام اقدام و یا عملی است.
قبل ها آموختم هر چه را می خواهیم باید از خدا بخواهیم چرا که گفته اند:
" التماس به خدا شجاعت است اگر برآورده شود رحمت است و اگر برآورده نشود حکمت است؛ التماس به خلق ذلت اگر برآورده شود منت است اگر برآورده نشود خفت است.
هوالمحبوب
نشسته‌ام میان هیاهوی آدم‌ها، میان خواستن‌ها و به نیاز ایستادن‌ها، منتظر دست‌های اجابت. چه از دل هم بی‌خبریم. نشسته‌ام به دعا و سکوت و نیایش. هر شب و هر شب، هر جا که بساط نیازمندی بر پا باشد، دست‌ها گرفته به سوی آسمان تنها یک چیز را از تو می‌خواهم.اینکه داشته‌هایم کم نشوند، گم نشوند. ما قانعیم به همین داشته‌های مختصر. به همین صدای نفس‌های مادر، به همین قدم زدن‌های پدر، به همین هیاهوی بچه‌ها، به صدای خنده‌های خواهرها، به دو
اولش با قرآنِ توی جیبت بهم درس دادی ،
بعد با صبر و تحملت برای تک تک آدمایی که می خواستن باهت سلفی بگیرن ،
بعد با مادرت که به بغل گرفته بودی و می بوسیدیش ،
بعد با استواریِ قدم هات توی جبهه های مبارزه با دشمن ،
و بعد با این ...

+ احساس می کنم توی مسیر آدم شدن هستم اما ترمزدستیم مییییییییخ بالاست ، هر چی هم می گردم پیداش نمی کنم این لامصّبو !!
تابستان بود و در پارک تعداد کلاغ‌ها از آدم‌ها بیشتر... 
باد گرمی می‌آمد و روسری آبی کمرنگم را بازی میداد. همه چیز   آنقدر در نظر نزدیک می‌آمد که گویی دراز کردن دستمان کافیست برای قاپیدن رویاها... 
عکس آن روز را در آلبوم دارم، چیری که فرق کرده نه منم، نه تو نه شوق رویاهای بزرگی که قلبمان را از خواستن مچاله میکند، چیزی که عوض شده سنِ چشمانمان است...  از گذراندن واحدهایی سخت که خلاصه‌اش شده "عنوان"
از یک جایی به بعد شیفته حنیف شدم. هی نگاهش کردم و بغض کردم. هی محو چاوش خواهی‌اش شدم و حسرت خوردم. از یک جایی به بعد، برادر جان برای من شد روضه مصور. هی کاش و آه شدم وقت شنیدن «چشم»‌ حنیف به هر چه برادر جانش می‌خواست. این حجم دل سپردگی، این عمق از خاطر کسی را خواستن، کاش ما داشتیم برای امام زمان. کاش قد حنیف بشوم در دلدادگی، که هر چه تو بخواهی... که فقط نگاهم کن...که دنیا نباشد اگر تو نباشی... که لب تر کن فقط... کاش حنیف باشیم برای امام زمان...یار تنوری.
توی زندگیم چندین آرزو داشتم و دارم
آرزوهایی که بابت براورده شدن بعضی هاشون خداروشکر میکنم
بعضی های دیگه رو، خداروشکر میکنم اما... واقعیتش خیلی هم برام مهم نیست که براورده شدن
اون زمان مهم بودا
الان نیست
مثلا دانشگاه شمسی پور که من خودم رو سرش جر دادم اینقدر بعد نماز صبح نشستم دعا کردم که قبول بشم
و قبول شدم
و...
که چی؟ الان چی شد مثلا؟ واقعا مسخره بود
 
اون حجم از دعا رو برای فرج کرده بودم مینیمم 100-150 سال ظهور رو جلو مینداخت!
 
اینا مهم نیست
مهم ا
حقیقتا امروز برای اولین بار احساس عذاب وجدان کردم و از کسی ک پشتش غیبت کرده بودم معذرت خواستم،توی واتساپ هنوز سین نکرده و من کلیییی دارم میترسماز اینکه نکنه معذرت نخاستن بهتر باشه از خواستن از اینکه نکنه بد درموردم فکر کنه از اینکه نکنه در حالت بینظری درمورد من بودم و با اینکار در نظرش من ادم کلا همیشه غیبت کنی بنظر بیامکلا حالم از اینکه دستمو زدم رو سند خیلی بدهکاش دستم خشک میشه سند نمیزدم:/
#دست:
دست برکه نرسید
به  ماه شب چهارده
بر دف سینه کوفت
با دست لرزانش

#نزدیک:
نزدیکتر بیا
مسافت دوریت‌ 
به آخر دنیا برزخی من
خیلی نزدیک است
                                                       
#پرواز:
پرواز طریق خواستن است
ذهن پروانه پیله نداشت
وگرنه هیچ کرمِی
اهل پرواز نیست

#پشت:
پشت به من کرده ای
وقت رفتن ات
و آب شدم من
پشت سرت

#تنگ:
چنان به تنگ آمد
از درد فراقت
که سنگ شد
دلِ تنگ ام

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کا
شاید شما هم بخواهید بدا نید که چگونه باید از قدرت راز استفاده کرد
برای استفاده از قدرت راز باید سه فرا یند را پشت سر بگذارید این سه فرایند به
فرایندهای خلاق معروف هستند

1خواستن

خواستن اولین وشاید مهم ترین قدم برای فرایند خلاق است در این قدم شما
اول باید به طور کاملا واضح مشخص کنید که چه میخواهید  سپس باید تصویری مشخص از انچه میخواهید را تجسم
کنید  تصویری
که بتوا نید انرا به خوبی حس کنید.برای یکبار هم که شده در زندگی  بنشینید و خواسته و هدف خ
دانلود آهنگ جدید علی عزیزی به نام نفسم
Текст песни nafasam Ali Azizi
نازنینم نفسم چشمای تو زندگیهМоя дорогая, мое дыхание - глаза твоей жизни
این همه خواستن من پیش تو دیوونگیهЭто все, что я хочу свести тебя с ума
انقدر خوبی که جز تو از همه خسته شدم

ادامه مطلب
روش باز کردن صحبت برای خواستن نیاز جنسی
شفاآنلاین_سلامت جنسی>جنسی>اکثر مردها در زمان ازدواج تصور رابطه جنسی مکرر و راضی کننده با همسر خود دارند و آن را یکی از نعمتهای خدادادی ازدواج تصور می کنند. در آن لحظه بیشتر خانمها هم با شوهرانشان هم عقیده هستند. اما با گذشت زمان این مردها متوجه می شوند که دیدگاه خانمهایشان با آنها یکی نیست.
 
 
 
 
 
 
آنها می فهمند که رابطه جنسی مکرر نیاز به صحبت و مذاکره دارد که آنها هیچ مهارتی در آن ندارند. در این م
عشق در لحظه پدید می آیددوست داشتن در امتداد زمان؛این، اساسی ترین تفاوت میان "عشق و دوست داشتن" است.عشق، معیارها را درهم می ریزد...دوست داشتن بر پایه ی معیارهابنا می شود...عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشددوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد...عشق، قانون نمی شناسد!دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست...عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم ...دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
در پست های اخیر به این موضوع اشاره شد که قانون جذب چگونه کار می کند ولی ما باید بدانیم که مهمترین چیز خواستن است که چگونه بخواهیم قانون جذب تمام فعل های منفی را مثبت میکند یعنی اگر شما بگوید من دیر نمی‌رسم دیر خواهید رسید این مهم است که چگونه جمله های خود را درست کنیم در پست‌های دیگر جملاتی را به شما می‌گویند که گفتنش تاثیر بسیاری در زندگی شما دارد این جملات را تکرار کنید تا قانون جذب را فرا بخوانید.
به امید دیدار با ما همراه باشید. 
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از هنر زندگی : با تقویت اراده خود تا حد زیادی می‌توانید با دشواری ها کنار بیایید و به اهدافتان برسید. به همین منظور اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع  و اینکه چگونه بتوانیم اراده قوی داشته باشیم بیش از پیش خود را نشان می‌دهد. احتمالا برای شما نیز اتفاق افتاده است که در نیمه راه خسته شوید و یا شروع کار برایتان سخت باشد. اولین ابزار برای شروع کار، اراده و خواستن است. اگر اراده
ادامه مطلب
مطمئنم خواندن این مطالب براتون خیلی مفید خواهد بود. مفید و کاربردی !
شاید خواستن و دوست داشتن ای که الان در ذهن من است با آنچه در ذهن شماست بسیار متفاوت باشد.
امشب به این نتیجه رسیدم که خواستن هر چیزی راه متفاوتی داره و همیشه از یک راه نباید وارد شد
مثلا وقتی تشنه ای و بخوای کسی این نیاز ات رو برطرف کنه، باید به طرف مقابل ات بگی تشنه ام و نیاز به آب دارم
اما وقتی احساس می کنی که نیاز داری دوست ات با تو محترمانه برخورد کنه، این که بهش بهش با من محت
رهروان خسته را احساس خواهم داد 
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت 
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد 
چشم ها را باز خواهم کرد ... 
*
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد 
دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند 
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .
گوش ها را باز خواهم کرد ...
*
آفتاب دیگری در آسمان ِ لحظه خواهم کاشت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سوی خورشیدی
 
باید بتوانی از خود و داستان هایت بیشتر بنویسی ولی دوست نداری و مایل نیستی. مشکل از آن جا آغاز می شود که میان این خواستن و دوست نداشتن کشمکشی مدام در جریان باشد و تو هر بار - به خود که دروغ نخواهی گفت - علت تازه ای برایش می یابی و شگفت زده می شوی از این چرخه بی پایان تغییرات درونیت که گویا هیچ گاه پایان نخواهند یافت؛ و گویا برای همیشه کودکی هستی خیال باف و خیال خواه و خیال زی که وارونه گذران می کند از خیال به حال.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
مولایمان امام امیرالمومنین علی علیه الاف السلام (در ترغیب زیر بار ناکس نرفتن) فرموده است :
1-از دست رفتن حاجت و نیاز آسانتر است از خواستن آن از ناکس (زیرا از دست رفتن آن مستلزم اندوهى است ولى درخواست از ناکس روا بشود یا نشود موجب شرمندگى و ذلت و خاری در حال و آینده و نسل‌های بعدی  است).
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و الغلبه
به دوروبرم نگاه میکنم خوب که توجه میکنم میبینم که ما چقدر خوب از مواد دوروبرمون استفاده میکنیم تا ترکیب های جدید بسازیم که نیاز هامون رو برطرف کنیم. به نظرتون با همون مواد میتونیم آدم بسازیم؟ یادمه وقتی اولین بار از پدر و مادرم پرسیدم ما چجوری به دنیا اومدیم سکوت کرد بعد خندیدند، هر دوشون خندیدند بعد گفتن شما رو خدا به ما داده. ما رو خدا داده به پدر مادر هامون ولی من یادم نمیاد که انتخاب کرده باشم.!!!
به نظرتون اگر بتونم اتم های تخمک و اسپرم رو
به نام خدا
تازه وقتی به دو قدمی مرگ میرسی
‌می‌فهمی حیات چه نعمت بزرگی بود
نفس کشیدن
دیدن
رنگ‌ها
همه موجودات
حتی مورچه‌های دانه کش
چه جلوه‌ای بودند از آن عظیم عزیر
وقتی به مرگ نزدیک می‌شوی
تازه می‌فهمی چقدر زمان داشتی
چقدر فرصت بود
برای خوب بودن با دیگران
برای خوب خواستن برای همه
حتی برای خودت
و تو همه اینها را از دست داده‌ای
زمزمه می‌کنی
دمی
فرصتی
زمان کوتاهی برای
خوب بودن به من بدهید
اما این درخواست هرگز پاسخ داده نمی‌شود
تو مانده
عشق، موضوع صحبت دیشب بچه ها بود. هر چی می گفتند یکی بود بگه نه این تمام عشق نیست. از دوست داشتن های زیاد، دلتنگی های ترمز بریده و انتظارهای به مقصد نرسیده، اما یک نفر بود در حالی که داشت گوشیشو چک می کرد، بگه این تمام عشق نیست. صبرشان به اتمام رسید و از سوشیانت فرزند سکوت اندکی هنجارشکنی خواستن. 
عشق، همچون تپه ای می مونه که عاشق خورشیده. هر صبح با طلوعش برایش آواز می خواند و غروب که فرا می رسد، اشک می ریزد و شب ها در انتظار می نشیند. او عاشق است ب
رویا آمده و جا خوش کرده در دلم.
انگار که سال هاست که ندیدمش. مثل یک غریبه ی آشنا، مثل آن دختر نیمه آشنایی که در خیابان میبینی و اسمش نوک زبانت است اما یادت نمی آید که نمی آید ولی روزها فکرت درگیرش می شود.
مثل عطر خوشی که یک حس لطیف آشنا را در دلت رقصانده و دلت می خواهد هی بیشتر و بیشتر شود.
خانم ها و آقایان، باور بفرمایید بدون رویا داشتن، بدون خیلی خیلی زیادتر خواستن از صرفا نفس کشیدن دوام نمی آوریم.
در انکار عظمت خویش عجب استاد شده ایم. روتین بود
ته این نوشته ها، سرمو میگیرم بالا و به خاطر خودم، چشم توو چشم ِ همه دنیا گریه میکنم.از دست دادن،ترک کردن دوست داشتن ها،درجا زدن،ترسیدن،نفهمیدن،خواستن،همه اشون برای منن البته نه منِ الان،من الان فقط خسته اس،دلم گریه کردن چایی داغ ۱۲ ساعت خوابیدن درس نخوندن وقت گذرون و بی وقفه قدم زدن میخاد.الان بیشتر با خانواده وقت میگذرونم پیش دوستام شاد ترم و همه چیزای قدیمو فراموش کردم،پوسته ی امروزم با دو سال قبل فرق داره،قشنگ تره:)حتی تو نوشته هامم مع
 
شاید که سفره های پر از نان برای بعد 
در خانه فقر آمده ، ایمان برای بعد
 
یک روز دوست پشت در خانه اش نوشت 
ما خسته ایم ، دیدن مهمان برای بعد 
 
یک کوچه در کنار من کودکی بکش 
تصویر مرد پیر خیابان برای بعد
 
جا مانده است دفتر فریاد در حیاط 
فرصت دهید ، بارش باران برای بعد 
 
هرگز کسی ندید که یخ زد نگاهمان 
هرگز کسی نگفت زمستان برای بعد
 
پرواز ، این همیشه ترین ، پیش روی ماست
یک عمر پشت میله های زندان برای بعد
 
شاید برای بعد ، کسی از تبار من 
بهتر ب
هزار تا پرونده ی نا تموم توی سر بازه.. هر کاری میکنم خواب به چشمام نمیاد.. مثه یه جقد پیر چشمام بازه و انگار دارم محاسبه می کنم
روزی دوازده تا قرص میخورم اما انگار نه انگار
یه روزی فک میکردم اگه یه نفر ۴ تا قرص با هم بخوره میخوابه و دیگه هیچ وقت بیدار نمیشه اما انگار اشتباه میکردم
خیلی روز خوبی رو شروع کرده بودم.. تو حق نداشتی روز و شبم و خراب کنی.. حق نداشتی
خسته شدم از بس همه خواستن تغییرم بدن
خواستن مثه بچه ها تشویقم کنن
خسته شدم از اینکه نزاشتی
برای داشتن دوستانی خوب نیازی نیست هر شب بیرون بروید اما باید برای بهبود زندگی اجتماعی خود تلاش بسیاری کنید. تنها چیزی است که برای ساخت یک زندگی اجتماعی جدید نیاز دارید کمی صبر و خواستن این است که خودتان را بیرون از شرایط فعلی قرار دهید.

ادامه مطلب
وقتی خاک قبر ابن تیمیه شفا می‌دهد اما شفا خواستن از تربت امام حسین علیه السلام شرک و قبرپرستی است!!!
ابن ناصر الدین دمشقی از پیروان ابن تیمیه مى‌نویسد:
قَالَ عَلیّ بن عبد الْكَرِیم ابْن الشَّیْخ سراج الدّین الْبَغْدَادِیّ الاصل البطایحی الْمزی أَخْبرنِی بِشَیْء غَرِیب قَالَ كنت شَابًّا وَكَانَت لی بنت حصل لَهَا رمد وَكَانَ لنا اعْتِقَاد فِی ابْن تَیْمِیة وَكَانَ صَاحب وَالِدی وَیَأْتِی الینا ویزور وَالِدی فَقلت فِی نَفسِی لآخذن من تُ
خواب عجیبی دیدم و بطور وحشتناکی دلم گرفته
اینروزا یکی از همکاران آقا خیلی اذیتم کرده و گروهی به رهبری خانم معاون دفتر ریختن سرم که از دفتر بیرونم کنن اونم فقط بخاطر اینکه من اهل پای کج گذاشتن و رشوه نیستم
دیدن عاقبت کارشون منو ریخته بهم
مدام حلالیت خواستن اون آقا منو تو دوراهی گذاشته
هم دلم شکسته نمیخوام ببخشمش و هم تو مرامم کینه توزی و بی معرفتی نیست این مدل شرایط برام زجرآوره
میدونی وقتی در بدترین شرایط زندگیم گیر می کنم همیشه بیشتر از قب
 عمران حلبی گوید بامام صادق  ع عرض کردم چه صفاتی برای مرد  پسندیده تر است فرمود وقار بدون هیبت سنگینباشد و مردم ازاو نترسد  و بخشش بدون عوض خواستن و اشتغال بغیر مال دنیا  34 علی بن الحسین میفرمود  همانا شناسایی  بکمال دین مسلمان  یعنی علامت کمال دینش ترک کردن سخنی است که باو مربوط نیست و کمی مجادله و خویشتن داری و صبر و حسن خلق  علی بن الحسن ع فرمود از جمله اخلاق مومن انفاق  بر اهل و عیال است بقدر تنگدستی و تو سعه دادن بقدر توسعه ایکه خدا باو
و بالاخره ح رو آنبلاک کردم. پی‌ام‌اس تموم شد و من پریود شدم اما حال روحیم خوب نشد. نمی‌دونم دوای من س ک س هست یا محبت؟ یا هر دو؟ و جهان بخیل تر از این حرفهاست مری گوری جان.
دلم؟ کمی غم داره که نشونه‌ی خوبیه. نوشته‌ی امید، خواستن، زنده بودن. و دلم به حال میم می‌سوزه.
بگذریم، دیشب خواب آقاجون رو دیدم. از جای از حافظه و خیال ترکیبی درست شده بود، حالا دلتنگ آقاجونم. و این عجیبه، دلتنگ آقاجون؟ خیالات وزن داشته مری؟ اون که هیچ محبتی نداشت! اه همش تقص
 عمران حلبی گوید بامام صادق چه صفاتی برای مرد پسندیده تر است فرمود وقار بدون هیبت سنگین باشد ومردم از او نترسند و بخشش بدون عوض خواستن و اشتغال.بغیر مال دنیا علی بن الحسین فرمود از جمله اخلاق مومن انفاق بر اهل وعیال است بقدر تنگدستی وتوسعه دادن بقدر توسعه ایکه خدا باو داده است وانصاف دادن بمردم وپبشی گرفتن بسلام بر انها امام باقر ع فرمود مومن از کوه محکمتر است زیرا ز کوه محکمتر است زیرا از کوه چیزی بر گرفته شود ولی از دین مومن بر گرفته نشود
اون وقتایی که ناگهان یه عشق خیلی زیاد توی وجودت رها می شه، باید خیلی خفن باشی که بتونی به وصال تبدیلش کنی. 
باید دوست داشتنو بغل کنی، خودتو کامل فهمیده باشی، بعد یکم یکم رهاش کنی. جوری که انگار کم کم دوست داشتنی به وجود اومده و همه چیز عادیه :دی
ولی نیست! معجزه شده! البته نه همیشه... گاهی یه نداشتن بزرگه شاید... یا داشتن بزرگ. یا شاید هر دو تاش.
اینه که این همه خواستن به وجود میاد... نمی دونم. سخته. و باحال :دی
هعی... هعی.... بدشانسی وقتیه که عشقِ جان، خو
بچه ها سلام.
میخوام آدرسمو عوض کنم و کلا همه جا مامان مینایی شه^_^
هنوز دقیقا درباره ی جزییات آدرس فکر نکرده ام.
بنابر این دوستایی که وبلاگ ندارن یا بیانی نیستن،اگه خواستن سر بزنن و دیدن ارور میده آدرسم معتبر نیست،کافیه *وبلاگ مامان مینا گزارش میکند* رو گوگل بفرمایند.
 
علی بن الحسین ع فرمود تمام خیر ونیکی را دیدم که در بریدن طمع از دست مردم است و هرکه هیچ امبدی بمردم نداشته باسد و امرش را درهر کاری بخدای  عزوجل   واکذارد خدایعزوجل در چیز ی اورا اجابت کند 4 امام صادق ع مبفر مود حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت ورفتن حیا گردد و نومبدی از انچه دست مردمست موجب عزت مومن است در دینش و طمع فقریست حاضر واماده  5 احمد بن ابی نصر گوید بامام رضا ع عرضکردم قربانت گردم برایم باسماعیل ابن داود کاتب توصیه یی نویس شاید از او
شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن : بی تشویش خلق و بی زحمت دوستان و دشمنان  ، خلوتی و سلوتی حاصل شده و حق تعالا پرده فرو کشیده تا عمل ها از ریا مصون و محروس باشد و خالص باشد لله تعالا و در شب تیره ، مرد ریایی از مخلص پیدا شود . ریایی به شب رسوا شود .گوید " چون کسی نمی بیند ، از بهر کی کنم ؟ "
می گویندش که " کسی می بیند . ولی تو کسی نیستی تا کسی را بینی "
فیه ما فیه
رزق بی حساب یعنی این موقع شب یادت بیوفته یه شهیدی(شهیده توران اسکندری) تو انفجار سال 95 حله شهید شده بود و همون زمان مردم رفتن صفحه اینستاگرامش و کلی ازش التماس دعا خواستنشاید برای یه عده قابل درک نباشه این مسئله ولی برای خیلی ها این یعنی باور دارن شهید زنده استرزق بی حساب یعنی بعد دو سال این موقع شب یاد شهید کنی و سر بزنی به صفحه اش و پستاش رو بخونی و برسی به عکس نوشته ای با این متن:صاحب این پروفایل شهید می شود إن شاء الله یعنی باید بشه اگه نشه م
نگام میکنه و بهم میگه میخوای با زندگیت چیکار کنی؟ نگاش میکنمو ساکت فکر میکنم به تمام برنامه هایی که توی سرم رژه میرن. میگم خیلی برنامه دارم دارم ، براشون تلاش میکنم. میگه مطمئنی میشه ؟ مطمئنی میتونی؟ لبخند میزنمو میگم نه! اصلا مطمئن نیستم اما این چیزی که الان میخوام! هیچکس از آینده اش خبر نداره بطور کامل. میگه دیوونه ای. یا باید بشه یا کلا نشه. وقتی سخته چرا بیخودی عمرتو هدر بدی؟ میگم بیا یه بارم شده صفرو صدی به قضیه نگاه نکنو از مسیر لذت ببر.
گاهی‌اوقات در زبان فارسی برای گرفتن تأیید گفته‌های خود از جانب شنونده یا خواستن نظر او، در آخر جمله‌ی خبری از جملات کوتاه پرسشی «مگه نه» و «اینطور نیست» استفاده می‌شود که به اصطلاح بدان "سوال ضمیمه" (در اینگیلیسی: question tag) می‌گوین. در زبان گیلکی این وظیفه بر عهده فعل «نیه» است. چند مثال:
 
ایمروزِ هوا دیروزِ جا سردتره، نیه؟(فارسی: هوای امروز از دیروز سردتره، اینطور نیست؟)
 
تی پئر بانک کار کؤنه، نئه؟(ف: پدرت بانک کار می‌کنه، مگه نه؟)
 
 تی
من امروز رنجور و گریان نشستم پیش مامان و بابا و تا تونستم گریه کردم...
مهسا زنگ زده بود و بهم این حقیقت رو گفت که هنوز خودم و توانایی هام رو اونقدر که باید باور ندارم...
باور و ایمان عمیق قلبی ندارم که میتونم خیلی بهتر از این حرف ها باشم...خیلی خیلی بهتر...اینکه هنوز اول شهر نیستم 
آه ، اما من این میل شدید رو احساس میکنم مهسا...این خواستن عمیق رو...ولی حق باتوست!
من فقط میخوام سال بعد رشته ی موردعلاقم رو تو دانشگاهی که دوست دارم بخونم و.. همین.
+بابا به
یه کلیپ دیدم از یه خانوم دهه شصتی که متولد شصت و چهار بود....هفت تا بچه داشت....یه تو راهی هم داشت...
تازه یه دوقلو هم براش نمونده بودن و از دست داده بودشون...
دروغ چرا،بهش حسودیم شد....خیلی زیاد...
چه زندگی های بی ثمری داریم...یه بچه و دو بچه خیلی کمه....
دلم برای خودم سوخت...منی که هنوز شرایطم جور نشده که بچه ی دوم بیارم....
امشب از خدا دوتا بچه ی دیگه خواستم...
نمی دونم مصلحتش چیه ولی من وظیفه م خواستن از خدایی ِ که همه چی دست اونه...
ان شاء الله که مصلحتش توی
«قدرِ خواسته هایمان، کسی را می خواهیم. به بهانه یِ خودمان، او را می خواهیم. اما کاش، او را برای بزرگی خودش بخواهیم. او را بیابیم و بخواهیم. آن وقت با بودنِ او، ما معنا می دهیم. بی بودنش، بی چراغِ وجودش، ما نیز گُم می شویم.»
+ ولادت - سعید تشکری
گیج و سردرگمم. زیاده خواهی دارد دودمانم را به باد می‌دهد. نمی دانم چه می‌خواهم. آرامش یا هیجان؟ از یک طرف از خیانتی که بخاطر هیجاناتم به میم می‌کنم در رنجم و از سوی دیگر نمی توانم از او دل بکنم، جدا شوم، طلاق، ... 
گیجم
چرا بتید انتخاب کنم؟ ناگزیرم به انتخاب اما...
دیر میشود، حس می‌کنم آخرین فرصتم است. کاش مجبور به انتخاب نبودم اما اضطراب در من می‌گوید ناچارم.
دلم می‌پیچد، نگرانم، خواستن و نتوانستن. تن دادن. چه کنم؟
گیجم و حیرانم... 
کاش ملجایی
 
❌ اگر تغییر نکنیم، حذف می‌شویم!
برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی‌مان به وجود آوریم.
کلیدهای این تغییر عبارتند از:
1⃣ کلید اول: خواستن
2⃣ کلید دوم: خالی کردن ذهن از تعصب
3⃣ کلید سوم: باور مثبت نسبت به خود
4⃣ کلید چهارم: عمل کردن
✅ به یاد داشته باشیم که عظمت زندگی تنها به دانستن نیست؛ بلکه تلفیقی از علم و عمل است.   
باغبان شب. نوشته‌ی جاناتان آکسیِر‌. ترجمه‌ی ثمین نبی‌پور. کتابی که به‌سختی خوندمش اما نه چون متن و قصه‌ی حوصله‌سربری داشت که به‌خاطر نبود میز بود! هیچ‌وقت این ساخته‌ی دست بشر براتون مهم بوده؟ احتمالاً، ولی نه به‌اندازه‌ی من. میز، صندلی، تخت: خلاصه و سبک زندگی من که نبود هرکدوم‌شون مجموعه‌ای از دردهای وحشتناک رو به دنبال داره. همون‌طور که در دوروز گذشته فلج بودم و پاها و کمر و پشتم می‌خواستن هرچه بیشتر بهم ثابت کنن که چیزی جز یه مشت
سلام به همه.
زمان زیادی میشه که ننوشتم!
خب توی این زمان با ارسلان و مامانم و سینا و البته من، رفتیم شمال و اونجا متل یاس پنتش رو اجاره کردیم برای سه شب.اونجا همش رو جتسکی و شاتل بودیم.برای اولین بار به مدت دو ساعت خودم تنهایی سوار جتسکی شدم.دو روز اقامتمون توی بابلسر(پارکینگ دوم) دریا طوفانی و یک روزش کاملا آروم بود.دوبار سوار شاتل شدیم و آقای عظیمی که من فکر میکردم سی سالشه اما فقط بیست و چهارسالشه ما رو انداخت توی آب و یک بارش که من تنها سوار
دانلود آهنگ جدید ناصر منصوری به نام دچار
Текст песни Dochar Naser Mansouri
هرکجا میرم عطر تو اونجاس عشقه میدونم اسم این احساسКуда бы я ни пошел, я знаю духи в этой любви
جز تورو خواستن دیگه راهی نیس آخ دلبستن دل بخواهی نیسНет другого пути, кроме как хотеть тебя, потому что ты не хочешь быть любимым
بس که جذابی بس که نایابی مثل ماه انگار داری می تابی

ادامه مطلب
یکی از دوستانم بعد از کلاس مرا تا جایی رساند. خیلی با هم صحبت کردیم، خیلی درد دل کردیم. میگفت: خواهرم هفده سال هست که کانادا اقامت دارد. خودم هم چند باری کانادا رفته ام، اما بعد از چند روز دلم میگیرد. سوار هواپیما میشوم و برمیگردم. اصلا من دلم لک میزند برای فحش دادن های ملت پشت چراغ قرمز! دلم تنگ میشود برای صف های بانک...به زاینده رود اشاره کرد و گفت: اصلا دلم برای مادرم تنگ میشود. نگاه کن، مادرم چطور آغوشش را برای من باز کرده، نگاه کن از شکنج موها
بله ممکن است دیگران رفتار ما را نفهمند، اما چه باید کرد؟
اگر دیگران انتظار داشته باشند که فقط کارهایی انجام دهیم که آنها بفهمند و تصمیم هایی بگیریم که آنها دلیلش را درک کنند، یعنی عملاً انتظار دارند آنگونه که آنها زندگی کرده اند زندگی کنیم!
بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضداجتماعی هستیم اما به این می ارزد که خودمان باشیم. 
تا زمانی که رفتار ما و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمیزند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی ها که با این توضیح خو
این اصل اساسی را شروع کنید که شما نیازی به تایید کسی ندارید. درست است؟ 
بله، اگر کسی شما را دوست ندارد، زندگی شما نابود نمی شود.
شما می‌توانید شادمانه قدم بزنید، کتاب بخوانید، رمان بنویسید، ورزش کنید، روی چمن‌ها دراز بکشید، غروب را تماشا کنید، می‌توانید با شخص خودتان شاد باشید. 
زمانی که به این درک برسید، از نگرانی اینکه دیگران در مورد شما چه فکر می کنند رها می‌شوید. 
زمانی که احساس‌های بد به سراغتان می‌آیند (خارج از کنترل ما)، درک کنید ک
گاهی گرفتاری هم چیز خوبیست درد سر  هم چیز خوبیست، از سر صبح تا بوق شب دنبال بدبختی بودن هم چیز خوبیست...
غصه بدهی داشتن، وام خواستن، خرج خانه دادن، در سرما و در گرما از این خیابان به آن خیابان پرسه زدن، دنبال کار گشتن...
گاهی تمام این ها خوب است باید قدرشان را دانست، لااقل باعث می شود کمی کمتر به بعضی ها  فکر کنیم، باعث می شود گاهی یادمان برود که چقدر دوستشان داریم ...
دیروز با خنجری رفتیم پان...
خیلی خوش گذشت...
بعدشم بستنی
امروزم قراره فلافل بگیره که تا الان نیاورده!صبح دیر اومد .یه برگه تقدیر نامه از رییس بزرگ بود و باید برای دوره آموزشی نامه میزدیم.مهی امروز زود میره و شنبه نیست.
بچه ها خواستن برن باشگاه برای تمرین مسابقه ولی من نرفتم.با رقی هم کمی دعوام شد...
رضاز اومد و از کتابخونه ام یکی از کتاب هامو برداشت.قبلا خودش بهم اهدا کرده بود.گدای بدبخت.کلی هم پز کلاس ها و ... داد
بعدشم گفت یه متن براتون می فرستم ب
پسرای سفید معمولا اینجا حاقل، توی این کشور،
 
مشهورن به اینکه یکمی بچه پررو و دریده هستن
همه شون نه،
 
ولی چون اغلب مردم این کشور مهاجرن،
 
و یه پسر کانادایی که از همه جا عقب افتاده و توی جای شتر گاو پلنگ دور افتاده ای مثل کانادا، فکر میکنه از اروپا و امریکا!!!! هم بهتره همه چیش، معمولا یه درجه از نفهمی رو با خودش حمل میکنه.
 
شما با پسرای امریکایی حرف بزنین یا با پسرای ایرانی میبینین خیلی خیلی زیاد اصالت و شخصیت دارن.
 
خیلی
 
پسرا ایرانی معمولا
نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید...
بعد از مدتها تلاش کردن 
دویدن و به در و دیوار زدن 
بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!
یکدفعه احساس می کنی خسته ای، 
بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست...
به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی 
برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن...
آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن...
به اینجا که میرسی
نه دلتنگ می شوی نه دلخوش...
می گویی بی خیال!
و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست
روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 
سه سال اسیر شدن کم نیست 
سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 
میترسم پدرم از نبود من گریه کند 
میترسم سکت
امروز،توی شلوغی کارای روزمره،یه پرده از جلوی چشمام کنار رفت...یه جرقه از خواستن حقم از زندگی!جوری که نزدیک بود به گریه بیفتم..."هیچکس لازم نیست رویای منو بدونه""هیچکس حق نداره راجبش حرف بزنه""رویای من،رویای منه""حق منه""سهم منه"آدمی که حتی رویاشو خودش انتخاب نکنه چی داره؟و من رویامو انتخاب کردم...چیزی که همیشه میخواستمش...من،پریسا،یک رهبر خواهم شد؛یک مبارز.و تا پای جونم برای هدفم می جنگم.در واقع تلاش خاصی لازم نیست بکنم...ف
در کوچه پس کوچه‌های ذهن ول می‌گردم و دنبال یک نشانه‌ام که شوق و میلی برای زندگی در دستانم بگذارد. خسته‌ام، خیلی خسته، دلم هیجان و آدرنالین و جوانی می‌خواد‌. هنوز با خودم و سنم و محدودیتم کنار نیامده‌ام. خسته‌ام از این اوضاع و سردرگمم و افسردگیم بیش از آنکه هورمونی باشد ناشی از بی‌هدفی و بی‌انگیزگی‌ست.
راستی من از زندگی چه می‌خواهم؟ شاید هنوز امیدوارم که شق القمری کنم و این عذابم می‌دهد. راضی نمی‌شوم و این پرفکشنالیسم خود اشتباه زندگ
چرا اینقدر دایره ی دوستام زیادن چرااا؟
دلم نمیخاد با هیچکدومشون حرف بزنم... نه ببینم... هیچی نشه پقی میزنم زیر گریه... دست خودم نی میزنم زیر گریه. گریه ای که بعدش همه چی دوبرابر خراب تره.
به چه زبونی بهتون بگم نمیخام باهاتون حرف بزنم و ناراحت نشید؟ سه باره اومدی پیویم سکوت تحویل گرفتی برو دیگه هروقت حالم خوب بود بهت پی ام میدم حرف بزنیم.
میخام تنها باشم. بخواید نخواید فقط شادیهام با شماس... اصن خواستن شما مهم نی... من نمیخام غمامو جز اون نفرات انگشت
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
بدون حرف اضافه میگم
تا وقتی زندم همدیگرو داریم....هردومون به زمان ثابت میکنیم  که  داشتن ینی چی...به زمان ثابت میکنیم که خواستن ینی چی ...به زمان ثابت میکنیم که فقط مال همیم..
دیگه تنها آروزیی که دارم اینه که تو بغلش بمیرم
نمیدونم الان چیکار میکنه ولی کاش بشنوه قلبم داره واسش میزنه 
انقد " او " شدم که هیچ شده همه چی جز خودش
کاش بیاد صدام کنه 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها